شاخه گل تنها بود...
فکر فراموش شدن یک لحض1 امانش نمی داد.
دیگه کم کم داشت فراموش می شد...
حسرتش این بود که آدما فقط بخاطر بوی خوشش و صورت زیباش بهش توجه می کردند.
وقتی صورت زیبایش رفت،دیگه کسی بهش اهمیت نداد...
وقتی بوی خوشش رفت،شاخه گل لگد مال بی وفایی ها شد...
آری...شاخه گل پژمرده ی تنهایی ها و بی محبتی ها شد...
برچسب : نویسنده : رحیم یوسف نژاد sokhaneh-eshg بازدید : 4207